جدول جو
جدول جو

معنی خاموش نمودن - جستجوی لغت در جدول جو

خاموش نمودن(بَ شُ دَ)
خاموش کردن. خاموش ساختن. خاموش گردانیدن. رجوع به مصادر ’خاموش کردن’ و ’خاموش ساختن’ و ’خاموش گردانیدن’ شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بَ یِ خوا / خا تَ)
ساکت بودن. حرف نزدن. (ناظم الاطباء). صامت بودن. زبان بکلام نیاوردن. اطراق. (تاج المصادر بیهقی). اخرنباق. (منتهی الارب). اخرنماس. اصمات (منتهی الارب). تصمیت. (ناظم الاطباء). سقاط (منتهی الارب). سکات. سکت. (دهار). صمات (منتهی الارب) (اقرب الموارد). صمت. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (تاج العروس). صموت. (منتهی الارب) (دهار). قنوت. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی) : اگر این مرد خود برافتد خویشان و مردم وی خاموش نباشند. (تاریخ بیهقی).
زن چون این بشنیده شد خاموش بود
کفشگر کانا و مردی لوش بود.
(از فرهنگ اسدی)
لغت نامه دهخدا
(بَ دَ)
خروش کردن. خروش برآوردن
لغت نامه دهخدا
(بَ نَ / نِ کَ دَ)
خوب جلوه کردن. خوش آمدن. خوش تجلی کردن. سازگار افتادن:
ای سیر ترانان جوین خوش ننماید
محبوب من است آنچه بنزدیک تو زشت است.
سعدی
لغت نامه دهخدا